فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

On Duty

ˈɑːnˈduːti ɒnˈdjuːti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • collocation B1
    سر کار، مشغول به خدمت
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد on duty

  1. adjective working
    Synonyms: at work, busy, clocked in punched in, clocked in, engaged, in a job, in gear, laboring, obliged, on the job, punched in, working

ارجاع به لغت on duty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on duty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on duty

لغات نزدیک on duty

پیشنهاد بهبود معانی